اي خدايي كه نامت تسكين دهنده قلب هاي بيماران است.
اي خدائي كه ذكر اسمت زنگار درد و محنت و رنج و بلاها را و از پيكرهاي غم آلود مي زدايد.
اي خداوند منان،اي خداوند ستار و اي خداوند غفار،
تو خود مي داني كه زبان ها و قلم ها از ستايش و توصيفت عاجزند، پس چگونه من عاصي به خود اجازه مي دهم كه با تو درد دل كنم.
خداوندا! اگر يقين نداشتم كه تو غفار الذنوبي، هرگز لب به سخن گفتن با تو نمي گشودم
خدايا ! از اين كه توان داده اي تا در جوار پيكار گران راه تو باشم و همراه آن ها در جنگ عيله كفر شركت نمايم نعمتي است كه به هيچ عنوان من قادر به سپاس گذاري آن نخواهم بود.
خدايا! به جبهه نيامده ام كه از اين راه شهرتي كسب كنم، به جبهه نيامده ام كه نامم بر سر زبانهاي دوستان و آشنايان باشد،
به جبهه نيامده ام كه دسته هاي گل بر گردنم بيندازند، به جبهه نيامده ام كه از شر غم ها و ناراحتي هاي دنيا در امان باشم،
بلكه جبهه را چون كه راه انبياء و اولياء و محبان تو بود و اصلاً چو ن راه رسيدن به تو بود انتخاب كردم.
پس اي قادر منان ! مرا در آتش آرزوي رسيدن به خود نسوزان و ره را هر وقت كه صلاح مي داني بر اين حقيقت هموار گردان.
خدايا ! سعادتِ همگام بودن با رزمندگان را مفت بدست نياورده ام.
حداقل حاصل سال ها دوري از والدين و وطن بوده و متحمل شدن بسياري از سختي ها در شب هاي تاريك و در بيابان ها و روزهاي گرم و سوزان در ميان طوفان ها و در ميان گل و لاي ها ، البته توفيقي بوده كه خود عنايت كردي،
پس عاجازنه ازتوميخواهم كه لحظه اي مرابه حال خود رها نكني و تا پايان راه همچنان خود راهنمائي باشي و مرا ازفيض عظماي ديدارت محروم مگردان.
خدايا ! من معترف هستم كه گناه بسيار مرتكب شده ام، چه به لحاظ ناداني و چه از لحاظ سهل انگاري، اما همچنان چشم به درگاه رحمت تو بوده، زيرا كه اين تن ضعيف من طاقت و تحمل عذاب تو را ندارد و
پس اي خداوند مهربان ! از تو مي خواهم كه با من با فضلت رفتار كني و نه با عدالت.
خدايا! اين تقاضاها و دردهاي دلم را به تو گفتم، گرچه خود بر همه آن ها واقفي، آن است كه همچنان كه مرا در پرتو عنايات خود غوطه ور نموده اي ، باز هم در همه جا در همه حال رحمتت را شامل حالم گرداني.
فرازي از يادداشتهاي شهيد علي حاجبي
آه، خدايا چه لذتي دارد انسان در راه تو بميرد و به خون خويش بغلتد. دوري اين شهيدان به دلمان فشار ميآورد و اين فشار در طلبيدن خلاصه ميشود و آنگاه رو به كاغذ و قلم ميآوريم و لحظات اين عزيزان را مينويسيم كه هر لحظة آنها عشق و ايمانشان به خدا بود و به ياد ميآوريم نمازهاي شبشان را كه به سجده ميرفتند و منقلب ميشدند و در دعايشان سلامتي امام، پيروزي رزمندگان اسلام و شهادت خود را از معبودشان طلب مينمودند.
برخيز، چه خفتهاي، عزيزان رفتند
خندان چه نشستهاي، رفيقان رفتند
خندان منشين كه جمله ياران عزيز
با سـوز دل و ديـدة گريـان رفتنــد
از يك سو بايد بمانيم تا شهيد آينده شويم، و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند. هم بايد شهيد شويم و هم بايد بمانيم تا فردا بيشهيد نشود. عجب دردي! چه ميشد امروز شهيد ميشديم، و فردا زنده ميشديم تا دوباره شهيد شويم.
شهيد حميد اللهياري